شاید بارها این جمله به گوشمان خورده باشد!
اما به سوی کدام معنویت؟!
اینجاست که اول باید مختصری غرب را شناخت و آنوقت گفت خیز جهان به سوی معنویت...آن هم معنویتی که پاسخ گوی نیازهای فطری اصیل انسان نیست!
دنیای پست مدرن دنیای شکستن باور انسان نسبت به یک مفهوم یا مفاهیم قابل باور است. یعنی تا چند دهه پیش، انسان مدرن غربی مفاهیم مختلفی برای ایمان داشت مثلاً زمانی به علم ایمان آورد، ساینتیسم شکل گرفت و یا به خرد ایمان آورد، راسیونالیزم شکل گرفت. اما با ورود به قرن بیستم انسان در باور دچار مشکل شد!
یعنی ما در مرحلهای قرار داریم که صرف خوشایند و عدم خوشایند انسانها سبب ارزشگذاری میشود. لذا در این فضا به صراحت نمیشود گفت چه چیز خوب است و چه چیز بد
یک جا انسان را به زور طرف گناه میبرند، یک جا انسان را فریب میدهند و طرف گناه میبرند اما در وجه سوم صورت گناه را پاک میکنند و گناه دیگر گناه دیده نمیشود
کتابی است به نام «آمریکا پیشتاز انحطاط» که نویسنده آن روژه گارودی است. وی در صفحه 19 کتاب خود به نقل از آلن کوتا نویسنده آمریکایی میگوید: «نظام غربی به گونهای عمل میکند که فساد وانحراف از صورت انحرافی در حال خارج شدن و تبدیل شدن به قوانین زیر بنایی است».
پژوهشها نشان میدهند که اکثر آمریکاییها خواهان معنویت اند . أما آنها احتمالاً به دنبال اشکال دینی آن نیستند
. درست است که بشر امروز به معنویت رو کرده است و در جستجوی خدا برآمده است، اما کدام خدا ؟
حال برای تقابل با بحران معانی آیا میبایست با اسلحه وارد شد یا با اندیشه؟!
اینجاست که نقش دانشگاهیان و فرهیختگان معین میشود
اینجاست که اهمیت شناخت بسیار روشن میشود
:: بازدید از این مطلب : 1033
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7